English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7759 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he must have gone U باید رفته باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
leiwen U لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
parmakli U لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
double coincidence of wants U نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
Funstionalism U [عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
rates U بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
rate U بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
reserving U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserves U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
idealism U روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
dongle U مدار کد گذاری شده یا قطعهای که پیش از اجرای نرم افزاری حق کپی باید در سیستم باشد
Those who play with edged tools must expect to be . <proverb> U کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
pearl U مروارید [طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
large model U مدل حافظه که کد و داده تا کلید بایت جریان دارند ولی اندازه ترکیبی باید از مگابایت کمتر باشد
lease U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
floating U غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
M out of N code U هر حرف معتبر که طول 2 بیت دارد باید حاوی M بیت دودویی "یک " باشد
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
knot ratio U نسبت تعداد گره [این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
Temerchin motife U نگاره تمرچین [این نقش هشت ضلعی در فرش های افغانی، ترکمنی و قفقازی بکار رفته و ویژگی خاص آن تکرار حالتی از ماهی در طراحی است و بصورت چهار قاب مشابه با تضاد رنگی می باشد.]
Tianjan U شهر تیانجان [شهری در شمال چین که از مراکز اصلی تولید فرش در چین بشمار رفته. زمینه اکثر فرش ها آبی رنگ به همراه طرح های زرد و طلایی می باشد.]
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
kikalak design U طرح قوچ [در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
bolshevism U مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
infra red link U روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
dislocated U در رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
short tempered U از جا در رفته
by inches U رفته رفته
thrawart U در رفته
gradually <adv.> U رفته رفته
frenetical U از جا در رفته
in process of time U رفته رفته
inchmeal U رفته رفته
gradually U رفته رفته
departed U رفته
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
red-hot U ازجادر رفته
all told U روی هم رفته
first and last U روی هم رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
gone <adj.> U از دست رفته
averagly U روی هم رفته
pallid U رنگ رفته
retreating forehead U پیشانی تو رفته
exhausted U تحلیل رفته
overalls U رویهم رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
overall U رویهم رفته
deep-set U فرو رفته
averaged U روی هم رفته
jitters U از کوره در رفته
pulled U تحلیل رفته
unbridle U مهاردر رفته
sunken U فرو رفته
truncated soil U خاک رو رفته
defunct U ازبین رفته
off shade U رنگ رفته
windswept U بر باد رفته
overseen U غلط رفته
frenzied U ازجا در رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
on average [on av.] U روی هم رفته
emaciated U گوشت رفته
chafed U پوست رفته
frantic U ازکوره در رفته
consumptive U تحلیل رفته
all in all U روی هم رفته
away U غایب رفته
consumptives U تحلیل رفته
neatest U شسته و رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
madding U از کوره در رفته
day a day U روی هم رفته
neat U شسته و رفته
in the lump U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
averages U روی هم رفته
averaging U روی هم رفته
neater U شسته و رفته
on a par U روی هم رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
iam bored U حوصله ام سر رفته
in the a U روی هم رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
altogether U روی هم رفته
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
extinct U ازبین رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
average U روی هم رفته
Zel-i Sultan vase U طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
lorn U از دست رفته بربادرفته
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
forged side U سطح فرو رفته
paler U رنگ رفته بی نور
palest U رنگ رفته بی نور
pale U رنگ رفته بی نور
income forgone U درامداز دست رفته
you are mistaken U خطا رفته اید
lost U از دست رفته ضایع
he is off to the war U رفته است به جنگ
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
washed up U بکلی تحلیل رفته
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
immersed in debt U فرو رفته در فرض
lost chain U زنجیره از دست رفته
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
advanced pawn U پیاده پیش رفته
sunken eyes U چشمان فرو رفته
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
ha-ha U دیوار فرو رفته
power U توان از دست رفته
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
powered U توان از دست رفته
neater U شسته و رفته مرتب
retreating chin U چانه عقب رفته
powering U توان از دست رفته
furibund U اشفته ازجادر رفته
powers U توان از دست رفته
neatest U شسته و رفته مرتب
saddle nose U بینی فرو رفته
revendication U استردادزمین ازدست رفته
tacky U رنگ ورو رفته
neat U شسته و رفته مرتب
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
sold U فروخته شده بفروش رفته
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
lost U از دست رفته تلف شده
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
She wI'll be a loser if she refuses. U اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
shopworn U کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
intakes U جای ابگیری نیروی بکار رفته
intake U جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority U رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
Recent search history Forum search
2New Format
1postside
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1Vintage style
1tink and grow rich
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com